کتاب با چشمانی باز (چاپی و pdf)

داستان دلبر

امتیاز
5 / 0.0
خرید الکترونیکی (PDF)
مطالعه در اپلیکیشن فراکتاب
ت 21,500
خرید چاپی
43,000
10%
ت 38,700
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب با چشمانی باز

کتاب با چشمانی باز به قلم سیدمحمد سادات اخوی توسط انتشارات به نشر منتشر شده است.
این اثر یک رمان امروزی است و در آن شخصیت اصلی داستان و همراهش در عین تضاد سختی که در راه پیش می‌آید به عزم گره‌گشایی از کار و دل، همزمان با شیوع ویروس کرونا از تهران، راهی مشهد الرضا(ع) می‌شود، در طول راه یکی از دوستانش نیز با او همراه می‌شود، در جریان این سفر، حوادثی اتفاق می افتد که به حضرت رضا(ع) پیوند می‌خورد.

داستان کتاب با چشمانی باز درباره روابط موازی انسان ها است. یک مرد که زن دارد و دل در گرو فرد دیگری دارد، به تعبیر نویسنده «زن مهر» و «زن عشق»، مرد دیگری که او هم ماجراهایی درباره تجربه زندگی عاشقانه دارد و مرد سومی که رنج ها و سختی ها او را ناامید و بدبین کرده است.

محل تلاقی سه مرد در فرودگاه است؛ پروازی به مقصد مشهد که با تاخیر انجام می شود.

بخش زیادی از داستان کتاب با چشمانی باز در فرودگاه روایت می شود. سه مرد، منتظر در فرودگاهی که خود استعاره ای است از حال و روز آدم ها.

صفحات پایانی کتاب با چشمانی باز در شهر مشهد و پیرامون حرم امام رضا (ع) رخ می دهد و آدم‌های جدیدی وارد قصه می شوند و دیداری که سر نمی گیرد و چشمانی که از خواب غفلت بیدار می شود.

بخشی از متن کتاب با چشمانی باز

ماجراهای داستان، چنان درهم‌تنیده، نامعلوم و حدس‌نزدنی‌اند که نمی‌دانی موقع رسیدن به مشهد، چه باید بگویی یا بخواهی... و چگونه باید بخواهی.

همین قدر می‌دانی که همه چیز ناموافق با مراد توست، همه چیز!...

این را هم می‌دانی که – جز دلیری‌های رسواگر – بقیه ارکان قصه، در هاله‌ای از ناپیدایی پنهان شده‌اند.

این را هم فهمیده‌ای که اگر همه، «او»یند... پس من و ما و ... تو و او، خیالی شیرین‌اند که خوش ساخته تا آدم‌ها – میان جبر و اختیار – اراده و توکل را هم‌زمان بیاموزند.

***

از همان شب بزرگراه و دیدار تصویر ناقص دخترک (در قاب آینۀ وسط خودرو)، همه چیز شروع شده بود...

یا نه _ اگر درست تر بگویی _ همه چیز به هم ریخته بود. خمیر آرامش اندکی که به زحمت گرفته بودی، از لای انگشت های زمان، رشته رشته و بدریخت، آویزان شده بود. گیسویش که تاب برداشته بود، فهمیده بودی که کار دلت از دست شده بود!

برگشته بودی به سالهای پیش و معشوق رفته را به یاد آورده ای... و با خودت محکم و قطعی تکرار کرده ای: این کجا و آن کجا؟... کاش آن موقع هم «این » بود. اجزای صورت ها را بر هم مطابق کرده بودی تا شاید شباهتی پیدا کرده باشی اما

کنگره :
‫‬‭BP271/7
دیویی :
297/777
کتابشناسی ملی :
8451479
شابک :
978-964-02-3473-0
سال نشر :
1400
صفحات کتاب :
264

کتاب های مشابه با چشمانی باز