کتاب صوتی قصه رستم اثر ارسلان رسولی با گویندگی محمد ولیان توسط استدیو نوار ارائه شده است. رستم مرد دامداری است که همهزندگیاش را به آسانی میگذراند تا اینکه نازبانو همسرش بیمار میشود، بیماری نازبانو روز به روز بدتر میشود و رستم کمکم گاوهایش را میفروشد تا هزینه درمان نازبانو را تامین کند، در همین زمان هممحلیها پیشنهاد میدهند که برای زیارت به حرم امام رضا(ع) ببرندش.
اما نازبانو بهشدت بیمار است و نمیتواند حرکت کند. بههمین دلیل رستم تصمیم میگیرد از طرف نازبانو نامهای برای امام رضا(ع) بنویسد و آن را از طرف همسرش به حرم ببرد تا شاید همسرش شفا پیدا کند. او به مشهد میرود و در همان زمان ناگهان خواب میبیند همسرش مرده است. سراسیمه به حرم میرود و ناگهان کسی را میبیند که او را میشناسد.
شب آخر پشت پنجره مسافرخانه در سکوت به حرم نگاه می کرد، رو به حرم خوابش برد. در عالم خواب به گالشآباد برگشته بود و تشییعجنازه نازبانو را میدید.
با فریاد از خواب پرید، وقت اذان صبح بود. با دلواپسی نماز خواند، وسایلش را جمع کرد و سراسیمه به حرم رفت وکنار سقاخانه رو به حرم ایستاد. خواست گلایه کند ! اما دعا کرد و اشک ریخت. نامه را از جیبش درآورد وبا نگاهی غم آلود به گنبد طلایی آقا نشان داد! باز چیزی نگفت.
آهی کشید وساکش را از روی زمین گرفت وازمیان ازدحام صحن سقاخانه خودش را به بیرون رساند. از اینکه دست خالی به خانه بر می گشت خجالت می کشید. دلش نمی خواست برگردد. یکی از خادمان امام رضا (ع) متوجه حال خراب رستم شد.