کتاب شهید دریادار ابوالفضل عباسی به روایت اقدس (شهناز) چراغی، همسر شهید نوشته فرشید صدیقی توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است. در کتاب قطور تاریخ فصل جدیدی به نام انقلاب اسلامی و به نام انسان نوشته شده اسـت. این فصل از جنس بهار است ولی به رنگ سرخ نوشته شده است و خزانی به دنبال ندارد. این فصل داستان تجدید عهد انسان در روزهای پایانی تاریخ است و برای همین با خون و اشک نوشته شده است.
در یکی از روزهای فروردین به دنیا آمدم. بچۀ سوم خانواده بودم. پدر در این فکر بود که شناسنامۀ جدید نگیرد، چون هنوز شناسنامۀ اقدس، خواهر بزرگترم را که زود از دنیا رفته بود، نگه داشته بودند. مادر دلش می خواست اسم من شهناز باشد؛ شد. برای گرفتن شناسنامۀ جدید هم دیگر اصراری نکرد.
دوطبقه، تمام دنیای ما بود. اتاق ها دور تا دور خانۀ قدیمی حیاط، ردیف بودند. چند پله ما را به زیرزمین میرساند که حمام و آب انبار هم همانجا بود. دو اتاق تودرتوی طبقۀ بالایی، جای بازی و شیطنت های من و سه خواهر و یکِ برادرم بود. اوقات روز به بازی های گرگم به هوا و قایم باشک ِمان به کار خودمان میگذشت. وقت درس و مشق هم سرمان به کار خودمان بود و شب ها خسته و کوفته به رختخواب می رفتیم؛ به امید صبحی دیگر و بازیگوشی های دیگر. گاهی هم تلویزیون تماشا میکردیم. آن موقع همۀ خانوادهها تلویزیون نداشتند. پدرم وضع مالی به نسبت خوبی داشت و در خانه تلویزیون داشتیم.