کتاب پسران دوزخ، فرزندان قابیل، نوشته مجید پورولی کلشتری توسط انتشارات عهد مانا منتشر شده است. این رمان در ارتباط با گروهک داعش است و در آن یک شخصیت ایرانی به نام فاطمه برای سخنرانی به عراق می رود که توسط گروهک داعش اسیر می شود. جوانی به اسم خالد او را از هتلی در بغداد میرباید تا نامزدش امجمیل، زن را اعدام کند و این صحنه را در شبکههای اجتماعی منتشر کند تا خالد از این طریق وفاداری خود را به ابوبکر بغدادی اعلام کند.
پیش از آنکه فاطمه را بیاورند، زمانی که قرار شد من آن کسی باشم که جانش را می گیرد، یک روز تمام توی باغ هابیل میان درخت های سیب راه رفتم و مثل دیوانه ها به دست هایم نگاه کردم. به خودم گفتم: «امّ جمیل. تو واقعاً می خواهی با این دست هایت، با این دست های لاغر و نحیف، کسی را بکُشی؟!»همۀ ما یک روزی می میریم. مرگ چیزی نیست که بشود از آن فرار کرد. هیچ آدم عاقلی هم نیست که بخواهد به گریختن از مرگ فکر کند. انگار دست و پا بسته منتظر می مانیم تا یک روزی عزرائیل بیاید و در خانه مان را بزند. پس از مرگِ عمه حمیرا، خیلی به مردن فکر می کنم! به اینکه کجا و چگونه می میرم! خوابی است که همیشه دربارۀ مرگم می بینم؛ خوابی که توی آن زنی که شبیه عمه حمیراست دستم را می گیرد و با خودش می برد؛ زنی که صورتش پیدا نیست، اما یک طرف صورتش چهار خط موازی از نور خودنمایی می کند! انگار که قلم مویی سپید و نورانی را برداشته اند و بر گونه اش چهار خط کشیده اند. لباس عروس زیبایی تنش کرده و میان درخت های سیب راه می رود. روی درخت ها به جای سیب ها ستاره ها سوسو می زنند.