«رزق » و «روزی » دو واژهای است که همیشه پای منبر امام حسین(ع) یا در حرم امام رضا(ع) شنیده بودم، تا اینکه در جمعآوری خاطرات کاظم آن را با تمام وجود حس کردم. کتاب تصویری در بند مجموعه خاطرات شهیدجاویدالاثر کاظم اخوان اولین عکاس خبرنگار جنگ تحمیلی است.
نقطه برجسته زندگی کاظم اخوان آشنایی او با ستاد جنگ بود_به گفته دوستانش این آشنایی تا آنجا پیش رفت که ابتدا کاظم بهعنوان رزمنده و در ادامه بهعنوان همهکاره ستاد؛ هر جا دکترچمران بود، پس باید کاظم هم میبود. اما گل خاطرات کاظم آشنایی وی با دوربین عکاسی آنهم به درخواست پدر معنویاش دکترچمران بود. اغلب تصاویر دکتر چمران توسط کاظم ثبت و ضبط شدهاست.
باوجود اینکه پس از شهادت دکتر چمران ستاد جنگهای نامنظم منحل میشود دامنه فعالیت کاظم تغییر پیدا میکند. امادوربین عکاسی همچنان نقش اول خاطرات کاظم را بازی میکند.
شروع ماجرا
روزنامهچی تندوتند رکاب میزد. به روی گیشۀ هر دکۀ روزنامهفروشی، یک دستۀ سی چهلتایی روزنامۀ صبحامروز میانداخت. دستی تکان میداد و با صاحب دکه خوشوبشی میکرد. تابستان بهتازگی گرمایش را به زمین میپاشید. آفتاب روی پیشانی عرقکردۀ روزنامهچی بازی میکرد. این روزها«آزادسازی خرمشهر » تیتر یک روزنامهها و تلویزیون بود. هنوز غرور و شادی و پخش شیرینی و شربت سر هر کوی و برزن به چشم میخورد. روزنامهچی سر یکی از کوچهها ایستاد. یک لیوان شربت خنک میتوانست حالش را جا آورد. دوچرخه را به دیوار تکیه داد. لیوان شربت آبلیمو را از روی سینی چسبناک برداشت و یکنفس سرکشید.
هوای چاپخانه در آ نوقت ظهر گرم و دمکرده بود. دستگاههای چاپ پشتسرهم نوشتهها را به روی کاغذ میآوردند. روزنامهچی آبی به سروصورت زد. روزنامۀ باطلهای لوله کرد و آرام با آن به پشت حروفچین زد: «سلام، داداش!بپاّ حروف رو چپهچوپه نذاری.»