کتاب «چشم احمد» شرح زندگانی جاویدالاثر محمدتقی رستگار مقدم رفیق احمد متوسلیان است که چهاردهم تیر ۱۳۶۱ همراه با حاج احمد متوسلیان، کاظم اخوان و موسوی، کاردار سفارت ایران در بیروت به اسارت نیروهای شبه نظامی فالانژ وابسته به رژیم غاصب صهیونیستی درآمدند. وی اولین مسئول آموزش و تاکتیک تیپ 27 حضرت محمد رسول الله بود. این کتاب پنجمین اثر تولید شده توسط ستاد کنگره ملی شهدای استان قم است. نویسنده در این کتاب با قلمی روان و صمیمی زندگی رستگار مقدم در هفده وصل
روایت کرده است و در انتهای کتاب نیز ضمائم شامل مستندی برای تاریخ و نیز تصاویر آورده شده است.
نیروهای حاج احمد در پادگان زبدانی، انگشتری نگین اتومبیل سفارت کشورمان شده اند. تقی رستگار نشسته پشت فرمان. سید محسن موسوی هم روی صندلی عقب است. نیروهای حاج احمد دل ندارند با فرمانده شان خداحافظی کنند. دل شوره و اضطراب، از کلمه هایی که بر زبان می آورند، جاری است. تجربه آن چند روز حضور در دمشق و زبدانی به آنها فهمانده، سوریه و لبنان، سرزمین هفتاد و دو ملت است و بایستی انتظار هر چیزی را داشته باشند… حاج احمد که دل نگرانی یارانش را دید، با همان صلابت همیشگی اش گفت:
-چی شده مگر؟ قرار نیست که برنگردیم! ما الآن می رویم بیروت و شب یا فردا صبح برمی گردیم. مثل دیشب که رفتیم بعلبک و همان شبانه هم برگشتیم.
نیروها اطاعت را از فرماندهشان آموختهاند. سردر گریبان، اتومبیل سفارت را بدرقه میکنند. صدای صلوات های پی در پی به بیرون از پادگان زبدانی هم می رسد. تقی رستگار به سوی سفارت ایران در دمشق می راند. قرار است کاظم اخوان، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی هم در سفارت به آن ها بپیوندد تا از بیروت جنگ زده تصاویری تهیه کند و برای محل کارش بفرستد. از پادگان زبدانی تا سفارت ایران در دمشق، حدود ۵۰ کیلومتر راه است.
ساعتی از رفتن حاج احمد و تقی رستگار گذشته و نیروهای ایرانی به ویژه فرماندهان، همچنان غرق در نگرانی هستند…”